ابن ابی داوود
اِبْنِاَبیداوود (جایگزین مقالۀ دبا)، ابوبکر عبدالله بن سلیمان بن اشعث اَزْدی سجستانی (230-316 ق/ 845- 928 م)، محدث، فقیه و مقری. وی در سیستان زاده شد و نخستینبار در 241 ق/ 855 م در کنار پدر در طوس به مجلس حدیث محمد بن اسلم طوسی نشست و حدیث نوشت (خطیب، 9/ 464-465). از آن پس همراه پدر به سرزمینهای مختلف سفر کرد و در شهرهای خراسان، جبال، فارس، عراق، حجاز، جزیره، شام و مصر دانش آموخت. استفادۀ او از برخی شیوخ مصری که پیش از 248 ق درگذشتهاند، نشان میدهد که وی حداکثر تا آن تاریخ به دورترین مقصد سفرهای علمی خود، یعنی مصر رسیده بوده است. ابنابیداوود پس از این دورۀ سفر، مدتی را همراه پدر در ایران سپری کرد و آنگاه به تبع پدر به قصد توطن به عراق رفت و بین بصره و بغداد در انتقال بود (نک : دبا، ابوداوود سجستانی).
در زمرۀ استادانی که ابنابیداوود در این سفرها از آنان حدیث شنید، میتوان کسانی چون علی بن خشرم مروزی، ابوداوود سلیمان بن معبد سنجی، محمد بن بشار بندار، محمد بن مثنّى، نصر ابنعلی جهضمی، عباد بن یعقوب رواجنی، ابوسعید اشج، محمد بن مصفى حمصی، علی بن حرب موصلی، احمد بن صالح مصری، ابوطاهر ابنالسرح و محمد بن سلمۀ مرادی را نام برد (خطیب، همانجـا؛ نیـز نک : سمعـانی، 7/ 85). وی همچنین از کسـانی چـون ابوخلاد سلیمان بن خلاد، ابوزید عمر بن شبّه، یونس بن حبیب اصفهانی، موسی بن حزام ترمذی و یعقوب بن سفیان فسوی قرائت آموخت (ابنجزری، 1/ 420-421).
سفر علمی ابنابیداوود با مسافرت دوم پدرش همزمان بود و همین امر موجب شد تا وی فرصتی استثنایی به دست آورد، بسیاری از مشایخ کهنسال پدر را درک کند و از همسالان خود پیش افتد. او علاوهبر علوم دینی از دانش پزشکی و اخترشناسی نیز آگاهی داشت (نک : ذهبی، میزان، 2/ 435-436).
گسترۀ دانش و استعداد و حافظۀ سرشار ابنابیداوود سبب شد تا وی در زمان حیات پدرش بهعنوان عالمی گرانقدر شناخته شـود و پیش از 270 ق/ 884 م بـه گفتـن حدیث آغـاز کنـد (نک : ابنعساکر، 9/ 371؛ قس: خطیب، 9/ 465). شاید عواملی چون شهرتطلبی و خودبینی دوران جوانی ابنابیداوود، پدر او را که شیخ اصحاب حدیث بصره در آن روزگار بود، نسبت به وی بدبین کرد و بـاعث شد تـا زبان به نکوهش او بگشـاید (نک : ابنعدی، 4/ 1577- 1578). بههرروی، درگذشت ابوداوود در 275 ق در بصره، شرایط نامساعدی را برای فرزند وی به دنبال داشت. ابنابیداوود احتمالاً برای گریز از موج بدبینی بغدادیان و در جستوجوی فضایی مساعدتر، بر آن شد که راهی ایران شود. برخی تاریخنگاران زمان این سفر را چندی پس از 280 ق/ 893 م ثبت کردهاند (نک : خطیب، همانجا، به نقل از صالح بن احمد همدانی؛ ابونعیم، 2/ 67). او در سفر خود به ایران در شهرهای همدان، ری و اصفهان توقفهایی داشتـه، و به گفتن حدیث پرداخته است (نک : همانجاهـا؛ ابنعدی، 4/ 1578). سرانجام ابنابیداوود در زمانی که عمرو لیث صفاری (حک 265-287 ق/ 879-900 م) بر سیستان فرمان میراند، وارد آن سرزمین شد و مورد استقبال اصحاب حدیث قرار گرفت. در سیستان بدون دراختیارداشتن منابع حدیثی به بازگویی انبوهی از احادیث، با اعتماد بر حافظۀ خود، دست زد و این احادیث در مجموعهای بزرگ نوشته شد. ابنابیداوود خود در روایتی به تنظیم مسند ابوهریره در سیستان اشاره کرده است (نک : خطیب، 9/ 466-467). به هر دلیل، درنگ ابنابیداوود در سیستان چندان طولی نکشید و به بغداد بازگشت (همو، 9/ 466).
پس از بازگشت ابنابیداوود، بغدادیان که از فعالیتهای وی در سیستان آگاه شده بودند، بیدرنگ نسخهای از مجموعۀ احادیث او را از سیستان خواستند و با نمایاندن یکایک لغزشهای وی، او را بهعنوان یک محدث متهور و بیحزم و مردی مغرور به حافظۀ خود، شناساندند. این اعتماد غرورآمیز بر حافظه و بیاعتنایی به نوشته، در ابنابیداوود خصلتی نمایان بود که تا پایان زندگی بر آن مداومت داشت (نک : همانجا؛ ذهبی، همان، 2/ 436، تذکرة، 2/ 770). افزونبر تیرگی رابطۀ ابنابیداوود با پدر پرنفوذ خویش و نیز شهرتطلبی و خودبینی وی، عامل دیگری هم در شخصیت او بود که ذهن مردم را نسبت به او بدگمان میساخت: وی صحت برخی احادیث مربوط به فضایل حضرت علی (ع) چون حدیث غدیر و حدیث طیر را انکار میکرد و نزد بغدادیان به «نصب» و «انحراف از علی (ع)» متهم بـود (نک : ابنعدی، همانجـا؛ خطیـب، 9/ 468؛ ذهبی، میزان، 2/ 433). نمونۀ دیگر آنکه در کتاب المصاحف (ص 10) با جرح روایت اشعث از ابنسیرین، جمع قرآن توسط حضرت علی (ع) را تنها به مفهوم «حفظ» آن گرفته، و گردآوری یک مصحف توسط آن حضرت را، دستکم در دورۀ خلافت ابوبکر منکر شده است و با نقل روایاتی دیگر چنین وانمود کرده که عمر بار نخست در دورۀ خلافت خویش قرآن را در مصحفی گرد آورده است (قس: ابنندیم، 30). گفتنی است که در سفر اصفهان نیز وی بهسبب روایت سخنی از عروة بن زبیر در عیبجویی از علی (ع)، به اتهام «نصب» و خارجیبودن به محاکمه کشیده شد و ابولیلى، امیر وقت اصفهان، به کشتن او فرمان داد، تا آنکه سرانجام به چارهگری محمد بن عبدالله بن حفص همدانی از خطر رست (نک : ابنعساکر، 9/ 374؛ ذهبی، همان، 2/ 433-434).
ابنابیداوود در بغداد با پیشوایان اصحاب حدیث همچون محمد ابن جریر طبری، یحیی بن صاعد و عبدالله بغوی در ستیز بود و همین ستیز موجب میشد تا از سوی آنان مورد جرح رجالی نیز قـرار گیرد (نک : ابنعـدی، 4/ 1577- 1578؛ ذهبی، همـان، 2/ 433-435). او خود رهبری جمعیتی از افراطیان اصحاب حدیث را بر عهده داشت که با طبری دشمنی میورزیدند و او را به بدعت متهم میکردند. طبری نیز به نوبۀ خود با نکوهش موضع ابنابیداوود در قبال حدیث غدیر و برخی احادیث دیگر در فضایل، کتابی در رد او و اثبات صحت حدیث غدیر نوشت و به ضمیمۀ آن طرق روایی برخی از احادیث فضـایل را ضبط کرد (نک : ذهبی، تذکرة، 2/ 713؛ نیز قاضی نعمان، 1/ 130؛ یاقوت، 18/ 80). گفتهاند که طبری این اثر خود را الرد علی الحرقوصیة نام نهاد (نجاشی، 332؛ ابنطاووس، 453) و بدینترتیب ابنابیداوود و جناح او را به خارجیبودن منتسب ساخت.
به دنبال این ستیـزههای علمی ـ اعتقادی بـود که ابنفرات در نخستین دورۀ وزارتش (296- 299 ق/ 909-912 م) ابنابیداوود را به واسط تبعید کرد و او همچنان در تبعید بود تا آنکه با وزارتیافتن علی بن عیسى (301-304 ق/ 913-916 م) به بغداد بـازگشت (نک : ابنعدی، 4/ 1578). وی پس از آن از مواضع تند خود دست برداشت و به گفتن احادیث در فضایل علی (ع) پرداخت (همانجا) و از اتهام بغض به آن حضرت برائت جست (خطیب، همانجا). از سوی دیگر، علی بن عیسى وزیر نیز بر آن بود تا شاید در جهت نیل به اهداف سیاسی خود، ابنابیداوود را در کنف حمایت خویش گیرد. ازاینرو، مجلسی ترتیب داد و تلاش کرد که میان وی و ابنصاعد آشتی برقرار کند، ولی ابنابیداوود به این آشتی تن نداد (نک : ذهبی، میزان، 2/ 434). ابنجریر طبری نیز چون شنید که ابنابیداوود فضایل علی (ع) را بازمیگوید، با عبارت طعنهآمیز «تکبیرة من حارس»، ناباوری خود را نسبت به خلوص وی دراینباره آشکار کرد (نک : خطیب، 9/ 467).
بههرحال، پایگرفتن خلافت فاطمی در 296 ق/ 909 م در شمال افریقا و گسترش روزافزون نفوذ و اقتدار آن، گرایش ضدشیعی را در دستگاه خلافت عباسی دامن میزد که وزارت علی بن عیسى خود نمودی از آن گرایش بود. خلیفه مقتدر پس از بازگشت ابنابیداوود به بغداد و خودداریاش از دریافت مقرری از وزیر، شخصاً برای وی مقرری تعیین کرد و مستقیماً آن را برای او میفرستاد (نک : ذهبی، همانجا). احتمالاً این گزارش صالح بن احمد که یادآور شده است که سلطان برای ابنابیداوود منبری معین کرد تا بر آن حدیث گوید، باید اشاره به حمایت مقتدر از او باشد (نک : خطیب، 9/ 465).
بـا وجود تمام خصوصیات ابنابیداوود که دیگران را برضد او برمیانگیخت، او همواره از دیدگاه علمی، جایگاهی غیرقابلانکار داشت و بسیاری از محدثان در بغداد و شهرهای ایران از او استماع حدیث کردند که در میان آنان نام مشاهیری چون دارقطنی، ابنشاهین، ابنقانع، سلیمان بن احمد طبرانی، دعلج بن احمد سجزی، ابوبکر شافعی، ابوعمر ابنحیویه و ابوبکر ابنشاذان دیده میشود (نک : ابونعیم، خطیب، همانجاها؛ ابنعساکر، 9/ 369). در قرائت نیز کسانی چون ابوبکر ابنمجاهد، ابوبکر محمد ابنحسن نقـاش و عبدالواحد بن عمر از او بهره گرفتهاند (نک : ابنجزری، 1/ 421). ابنابیداوود در اواخر عمر بینایی خود را از دست داد (اسنوی، 2/ 35) و سرانجام درحالیکه پای در 87سالگی نهاده بود، در بغداد درگذشت و پیکرش با نظارت خلیفه مقتدر و شرکت انبوه هوادارانش، با شکوه در مقبرۀ بابالبستان بغداد به خاک سپرده شد (خطیب، 9/ 468).
از نظر گروهبندیهای مذهبی، ابنابیداوود را باید در شمار اصحاب حدیث تندرو به شمار آورد. او در قصیدۀ العقیدۀ خود، مبانی اعتقادی اصحاب حدیث را بیان کرده، و آن را عقیدۀ خود، پدرش ابوداوود، استاد پدرش احمد بن حنبل و دیگر بزرگان اصحـاب حدیث دانسته است. مبـانی عقیدۀ ابنابـیداوود بهطـور خلاصه از این قرار است: در مباحث توحید اعتقاد به مخلوقنبودن کلام خداوند، دیدهشدن خداوند در آخرت، ثبوت دست برای خداوند، نزول خداوند در هر شب به آسمان دنیا و در کنار این عقاید نفی تشبیه؛ در مباحث امامت و صحابه، باور به افضلیت ابوبکر، عمر، عثمان و علی (ع) به ترتیب خلافت؛ قول به بهشتیبودن عشرۀ مبشره و گفتار نیکو دربارۀ تمامی اصحاب؛ در مباحث معاد، باور به حقانیت نکیر و منکر، حوض، میزان، شفاعت و عذاب قبر؛ همچنین اعتقاد به قدر، دخیلدانستن عمل در تعریف ایمان و باور به زیـادت و نقصـانپذیری ایمان. او در العقیده (نک : ابنابییعلى، 2/ 53-54)، گروههای عمدۀ مخالف را نقد کرده، و بهویژه مذهب جهمیه، خوارج و مرجئه را بهصراحت مورد حمله قرار داده است. این گفتۀ ابنابیداوود در المصاحف (ص 159) که در روزگار احمد بن حنبل کسی همپایۀ او نبوده است، میزان احترام او به شخصیت احمد را نشان میدهد.
از نظر فقهی، عبّادی به صرف یافتن یک روایت غیرفقهی که از ابنابیداوود از ربیع و او از شافعی نقل کرده، نام وی را در طبقات الفقهاء الشافعیة (ص 60) ثبت نموده است و سپس سبکی (3/ 307) و اسنوی (همانجا) نیز نام او را در شمار شافعیان آوردهاند. از سوی دیگر، شمردن وی در عداد حنبلیان (نک : ابنعدی، همانجا؛ ابنابییعلى، 2/ 51-55) درواقع از دلبستگی ابنابیداوود به مذهب اعتقادی ـ فقهی احمد بن حنبل و بهطور کلی اصحاب حدیث نشئت گرفته است و نباید به مفهوم تقلید از احمد بن حنبل تلقی گردد. ابنندیم (ص 288) بهدرستی، او را در زمرۀ فقیهان اصحاب حدیث آورده است. بخشهای فقهی کتاب المصاحف (ص 130-134، 157 بب )، که تنهـا سخنـان فقهی بازمـانده از او ست، کاملاً مؤید این مدعا ست. او خود در این کتاب علاوهبر آراء صحابه، نظریات فقیهان بزرگ تابعین نخستین و تابعان تابعین را مطرح کرده، و در چند مورد به نقل فتاوای فقیهان متأخر اصحاب حدیث چون مالک ابن انس (ص 187، 189، 193)، سفیان ثوری (ص 158، 178، جم ) و اوزاعی (ص 158) پرداخته است، درحالیکه اشارهای به فتاوای شافعی و احمد بن حنبل، حتى در حد نقل در آن دیده نمیشود.
از نظر شخصیت روایی، آنگونه که پیشتر گفته شد، معاصران بغدادی او را ضعیف و غیرقابلاعتماد دانستهاند، ولی شاگرد او دارقطنی وی را در نقل حدیث موثق دانسته، و تنها یادآور شده که او در بیان احادیث لغزش بسیار داشته است (نک : خطیب، همانجا)؛ ازاینرو، دارقطنی در جایجایِ سنن خود ــ که پس از صحاح سته از معتبرترین کتب حدیث اهل سنت بـه شمـار میآید ــ بـه نقـل احـادیث او پرداخته اسـت (1/ 84، جم ). بهعلاوه، صحیحنویسـانی چون ابنحمزۀ اصفهانی و ابوعلی نیشابوری نیز روایات او را در صحاح خود آوردهاند (نک : ابنحجر، 3/ 297). ابنابیداوود برخلاف روزگار خود، در نسلهای پسینِ اصحاب حدیث بهعنوان یک شخصیت پراعتبار و خدشهناپذیر شناخته گردید و خردهگیریهای معاصران وی به فراموشی سپرده شد (نک : ابنعدی، همانجا؛ خطیب، 9/ 464-466؛ سمعانی، 7/ 85؛ ابنخلکان، 2/ 405؛ ذهبی، تذکرة، 2/ 767؛ ابنحجر، همانجا، به نقل از خلیلی).